يادداشت سردبير٬ شماره ٢٧٧
سياوش دانشور
"جنگ بازنده ها"!
تشديد بحران رژيم اسلامى
جمهورى اسلامى در عميق ترين بحران تاريخ خود دست و پا ميزند. اين بحران قديمى است٬ وجوه سياسى٬ اقتصادى و فرهنگى دارد. بحران بقا است. بحرانى که در هر دوره تشديد يافته است. اساس اين بحران وصله ناجور جمهورى اسلامى به روش زندگى و تمايلات و توقعات فرهنگى و سياسى و اقتصادى جامعه اى است که اين وضعيت را نمى پذيرد. اين رژيم نه ميتواند منشا گشايش فرهنگى و سياسى باشد٬ که همين خود در گرو گشايش و ثبات اقتصادى است٬ نه ميتواند رژيم مطلوب راه انداختن سرمايه دارى ايران و بسيج طبقه بورژوازى ايران باشد٬ نه ميتواند در تعادلى قابل قبول و دراز مدت با دنياى بيرون خود قرار گيرد٬ و مهمتر٬ نميتواند بعنوان يک حکومت اسلامى با قوانين عصر حجرى مردم کارگر و زحمتکش و اکثريت عظيمى را به تمکين به وضعيت موجود بکشاند. بحران اين حکومت راه علاج ندارد. از پروژه سردار سازندگى و "ايران ژاپن ميشود" تا پروژه اصلاحات دينى خاتمى و "ديالوگ تمدنها" تا جنبش سبز خمينى چى موسوى و شرکا٬ نشان داده که بحران اين رژيم لااقل از درون رژيم اسلامى راه علاج ندارد. کل اين پروژه ها٬ تنها توانسته براى بقاى ننگين حکومت در متن محدوديت هاى داخلى و بين المللى وقت بخرد. بحران حکومت اسلامى به اين معنا "بحران آخر" آنست.
اما مشخصات بحران حکومت اسلامى ابعاد جديدترى يافته اند. عزم مردم براى سرنگونى حکومت به تشديد انشقاق در بالا و گسترش جدالهاى خونين درون حکومتى منجر شده است. اقتصاد جمهورى اسلامى عليرغم همه تمهيدات تاکنونى نه تنها جانى نگرفت بلکه به ورشکستگى تمام عيار اقتصادى منجر شد. توليد بيست درصدى بخش اعظم صنايع٬ تعطيلى بسيارى از پروژه هاى جديد٬ ناتوانى در نوسازى صنعت نفت و کاهش مرتب توليد٬ تورم افسار گسيخته٬ سقوط آزاد ارزش ريال٬ تبديل دلالى به رکن تحرک اقتصادى٬ ناامنى شديد سرمايه و فسخ قراردادها٬ بيکارى نجومى٬ فقر و فلاکت روز افزون چند ده ميليونى٬ تشديد فساد و جنايت و ناامنى عمومى٬ و وحشت از کمبود و قحطى مايحتاج پايه اى مردم تنها از نتايج تشديد بحران اقتصاد سرمايه دارى ايران است. اگرچه تحريمها در تشديد اين اوضاع نقش داشته اند اما تنها فاکتورى نيست که اقتصاد ايران را به اين ورطه سقوط آزاد رانده است.
دور جديد جنگ جناح ها
اين اوضاع درهم ريخته مجالى براى تظاهر به آرامش و به اصطلاح پائين کشيدن فتيله جنگ باندهاى اسلامى در سطح علنى باقى نميگذارد. لذا دور جديدى از جدال تند درون حکومتى آغاز شده است. احمدى نژاد قاتل که قرار بود قهرمان عربده کشى تروريستى باشد و با اجراى سياست حکومتى حذف سوبسيدها تسمه از گرده کارگران بکشد٬ به سيبل تهاجم جناح خامنه اى و شرکا تبديل شده است. متقابلا باند خامنه اى و موئتلفينش مورد هجوم و ريشخند و تهديد به افشاگرى احمدى نژاد و شرکا قرار گرفته اند. اهداف و محاسبات جناحى طرفين هرچه باشد مهم نيست. واقعيت اجتماعى بسيار عظيم ترى چهارچوب اين دعواها را به کل حاکميت اسلامى تحميل کرده است.
برخلاف ادعاها و صورت ظاهر تبليغات٬ تند شدن جدال حکومتى برسر قانون و چهارچوبهاى اختيارات حکومتى و قواى آن نيست. آنچه که اين دعوا را به اين مرحله حاد کشانده است اوضاع وخيمى است که بيرون کل حکومت و در جامعه موجود است. همان اوضاعى که بقاى روزمره را براى کارگر و اکثريت مردم محروم به مسئله فورى تبديل کرده است. اوضاعى که گرانى و فقر و کمبود در آن بيداد ميکند. اوضاعى که بيکارى مثل طوفان سهمگينى خانواده هاى کارگرى را درو ميکند. اوضاعى که بيمارى و کمبود دارو و درمان روزانه کرور کرور آدم ميکشد. اوضاعى که احساس ناامنى اقتصادى و ترس از قحطى به کابوس جامعه تبديل شده است. شرايطى که ارکان اساسى اقتصاد رژيم اسلامى به گل نشسته و هيچ چشم اندازى به روى آن باز نيست.
در اين اوضاع است که ادامه سياست حذف سوبسيدها بعنوان سياستى حکومتى ممکن نيست و طرح مجازات جمعى سرمايه داران اسلامى و بانک جهانى سقط ميشود. در اين اوضاع است که بايد مجرمى براى همه مصائب اجتماعى پيدا کرد و سفره نظام و اسلام و سرمايه را از آن جدا کرد. به اين دليل ساده است که احمدى نژاد و دولتش مسبب کل اوضاع معرفى ميشود. از نابسامانى اوضاع بين المللى و منطقه اى رژيم اسلامى تا پرونده اتمى و سقوط روزانه ارزش ريال تا اوضاع وخيم اقتصادى و رشوه خوارى و فساد و جنايت همه چيز به گردن باند قاتل و آدمکش احمدى نژاد انداخته ميشود.
کارگران و مردم به جان آمده اما در پس اين اوضاع سير اضمحلال و سقوط کل رژيم اسلامى را ميبينند. رژيمى که از هر سو در بن بست تمام عيار است. نه ميتواند نان مردم را بدهد٬ نه ميتواند آزادى و گشايش سياسى ايجاد کند٬ نه ميتواند جام زهر اتمى سر بکشد٬ و نه ميتواند به عر و تيز تروريستى ادامه دهد. جدال جناح ها به ناچار قالبهاى جديدى بخود ميگيرد٬ اما اين قالبها تنها منعکس کنند حقيقت ساده تشديد فشار اقتصادى و سياسى و فرهنگى از پائين است.
خامنه اى و احمدى نژاد و رفسنجانى و اصلاح طلبان حکومتى عليرغم هر اختلاف ميکروسکوپى پاره هاى تن رژيم اسلامى اند و بدون رژيم اسلامى موضوعيت ندارند. همه اينها و هر کدام به نوعى در اين اوضاع بحرانى اظهار نگرانى ميکنند٬ پيشنهاد "دلسوزانه" براى نظامشان ميدهند٬ خود را در جنگ کثيف بقاى نظام به حراج ميگذارند٬ دسته جمعى از سقوط و نابودى کل نظام ابراز نگرانى ميکنند٬ اما هيچکدام نميدانند در صحنه بعدى بحران لاعلاج حکومت اسلامى کدامشان نابود خواهد شد و سرنوشت کل نظامشان به کجا خواهد کشيد. نه خامنه اى و ابواب جمعى آن ميتوانند با حذف باند احمدى نژاد تعادل نظامشان را حفظ کنند و نه احمدى نژاد قاتل ميتواند به اين مجموعه فائق آيد و مردم را راضى نگهدارد. نه جريانات ميانى و مرکز درون حکومت ميتوانند بحران را به نفع بقاى نظام در ايندوره حاد مديريت کنند و نه مردم به هيچکدام اينها فرصت خواهند داد.
اپوزيسيون راست و اوضاع جديد
هر زمان که تنش و تقابل سياسى و ديپلماتيک و ايضا خطر تقابل نظامى و جنگ بين اردوهاى تروريستى بالا ميگيرد٬ تحرک شديدى در درون نيروهاى اپوزيسيون راست آغاز ميشود و با فروکش کردن آن يا دچار ديپرسيون سياسى ميشوند و يا عمده همين جماعت به طرق مختلف به دامن جناحى از جمهورى اسلامى ميخزند. بار ديگر اين صحنه به شکل مضحک آن دارد تکرار ميشود و طيف وسيعى از نيروهاى اپوزيسيون و تازه اپوزيسيون و پرت شده از مدار حکومت اسلامى٬ اعم از جنبش ملى اسلامى و جنبش ناسيوناليسم پرو غرب٬ نيروهاى عشيره اى و قومى تا شخصيتهاى تاريک فکر ژورناليست و مفسر٬ تحت حمايت رسانه اى وسيع در ارکسترى گوشخراش بر طبل جنگ و تحريم اقتصادى و آلترناتيو سازى ميکوبند.
ترديدى نيست که منشا اين تحرک تغييرات جدى در موقعيت جمهورى اسلامى٬ اوضاع منطقه اى و جهانى است. بحران اقتصادى جهان سرمايه دارى و موج تعرض دست راستى در ابعاد جهانى به مردم کارگر و زحمتکش٬ بميدان آوردن مجدد ميليتاريسم و تروريسم دولتى تحت عنوان "دخالت بشر دوستانه" براى قيچى کردن اعتراضات توده اى و انقلابى٬ شکل دادن به نيروهاى دست راستى و بعبارت دقيقتر تجديد آرايش در درون صفوف بورژوازى براى مقابله با پيامدهاى بحران سياسى و اقتصادى در کشورهاى مختلف٬ تضعيف جريان اسلامى ضد آمريکا و رسيدن جدال تروريستى به مراحل تعيين کننده٬ ناتوانى بورژوازى از کنترل اعتراضات توده اى و کارگرى در خود کشورهاى غربى٬ عروج اعتراضات کارگرى و زير سوال رفتن نفس مشروعيت نظم سرمايه دارى و شکست ترهات و تبليغات ضد کمونيستى٬ سر باز کردن تقابلهاى جهانى بعد از جنگ سرد براى شکل دادن به حوزه هاى قدرت و نفوذ سياسى و اقتصادى٬ فاکتورهائى هستند که همه نيروهاى درگير در صحنه سياست را به تحرک و تلاش براى ايفاى نقش واميدارد. تحرک اپوزيسيون دست راستى ايران در اين متن منطقه اى و جهانى معنى پيدا ميکند.
مجموعه اين اوضاع نيروهاى مختلفى در جنبش ملى اسلامى٬ ناسيوناليسم پرو غربى٬ قوم پرستان و خيل تاريک فکران اپوزيسيون را با پرچمها و توجيهات و ادله هاى مختلف پشت سياست تحريم اقتصادى٬ حمله نظامى٬ هورا کشيدن براى ناتو٬ و جلسات مکرر براى تشکيل "شوراى ملى" و "کنگره ملى" و "دولت موقت" و غيره ميبرد. بخشى از اين نيروها طرفداران وقيح حمله نظامى و تحريم همه جانبه تجارى اند. صريحا ميگويند که اين کشتار وسيع مردم و پيامدهاى آن براى نسل هاى متمادى "هزينه" اى است که بايد پرداخت شود. بخش ديگرى در صورت ظاهر اين وقاحت را ندارند اما در نفس پروژه شريک اند و هر زمان که اجرائى بودن آن عملى تر شود٬ بدون ترديد روى اين ارابه ميپرند و توجيه و تئورى کافى هم براى آن سرهم ميکنند.
اين نيروها با هر رنگ پرچمى دشمنان مردم٬ دشمنان آزادى و برابرى٬ دشمنان کودکان معصوم٬ دشمنان پيران و بيماران٬ دشمنان کارگران و محرومانى هستند که در چنين اوضاعى "انتخابى" جز قتل عام شدن ندارند. اين نيروها شبيه سربازان اسرائيلى هستند که مجرى صبراها و شتيلاها بودند. شبيه نازيها و فاشيستها هستند که آشويتس ها و قتل عامهاى فراموش نشدنى تاريخ را به نام خود ثبت کرده اند. اين نيروها در شقاوت و ضديت با انسان از جنس خامنه اى و جمهورى اسلامى و طالبان و القاعده اند. اين نيروها دشمن آزاديخواهى٬ دشمن اعاده حرمت انسانى٬ دشمن رفع تبعيض٬ دشمن جنبش سوسياليستى و کمونيستى و طبقه کارگر اند. جريانات و نيروهائى که تاريخشان يا با حمايت از حکومت جلاد و ضد آزادى اسلامى عجين است و يا تبديل شدن به سگ شکارى ارتش آمريکا و ناتو را براى رسيدن به نان و نوائى پلاتفرم خود قرار داده اند.
کمونيسم کارگرى و اوضاع جديد
کمونيسم کارگرى٬ جنبش آزاديخواهانه طبقه کارگر عليه سرمايه دارى٬ جنبش رفع تبعيض و اعاده آزادى و برابرى و رفاه٬ هيچ سنخيتى با دشمنان مردم ندارد. جامعه ايران بايد در اين دوران حساس دوستان و دشمنان خود را با تمام قد و قواره شان بشناسد. اين دوره اى است که کمونيسم کارگرى و اردوى آزاديخواهى و برابرى طلبى و انقلابيون بايد اولا براى رفع اين خطر و منتفى کردن آن تلاش کنند. ثانيا آمادگى کامل براى مقابله با تروريستهاى متفرقه دولتى و اسلامى و موئتلفين اپوزيسيونى شان را ايجاد و راسا بعنوان يک نيروى آلترناتيو آماده شوند. بار ديگر مسئله قدرت سياسى روى ميز همه قرار ميگيرد. عده اى ميخواهند روى دوش تلى از اجساد و قربانيان بيشمار و عنصر استيصال جامعه به سمت قدرت دورخير کنند. کمونيسم کارگرى و جنبش آزادى و برابرى نيز بايد براى همان اهداف ديرينه آزاديخواهانه و سوسياليستى اما در شرايطى جديد با تمام قدرت و با پاسخ دادن به الزامات چنين دوره ويژه اى براى قدرت سياسى دورخيز کند. اهداف ما نه با بقاى جمهورى اسلامى و سياست "دفاع از وطن در مقابل خارجى"٬ نه با دفاع از وضع موجود و موعظه صلح بين تروريستها٬ و نه با تهاجم تروريستى آمريکا و ناتو متحقق نميشود. اهداف ما در گرو سرنگونى جمهورى اسلامى و به شکست کشاندن دورنماى ميليتاريستى و تروريستى است.
براى منتفى کردن اين خطر بزرگ بايد امروز مبارزه عليه جمهورى اسلامى را گسترش داد. امروز تشديد مبارزه براى سرنگونى انقلابى رژيم اسلامى تنها راه حلى است که به کل سناريوهاى دست راستى و تلاشهاى مدافعان مرتجع و ضد جامعه آن مهر بطلان ميزند. ما وارد دوره پيچيده و پر تلاطمى شده ايم اما هدف اساسى ما تغيير نکرده است. احتمالات متعددى ميتواند براى دوره هائى چهارچوب سياست ايران را قالب بزند. براى کمونيسم کارگرى مسئله اساسى اينست که قالب و چهارچوب انقلابى و آزاديخواهانه خود را بر تحولات سياسى بکوبد و امر سرنگونى جمهورى اسلامى و استقرار دولت انقلابى کارگرى براى استقرار فورى سوسياليسم در ايران را تسهيل کند. *
٢۴ اکتبر ٢٠١٢